♥ ☻☻°●。 ←Life is beautiful→。● ☺☺ ♥

بــہ نــام خـــღــدایے ڪـہ دغدغـه ے از دسـت دادنـشـو نـداریــم


دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی؟!

آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری،
آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری،
می خواهم بدانم،

دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای
خوشبختی خودت دعا کنی؟

 

✘ادامهـ مطلبـ✘
♥ نوشته شده در جمعه 23 مرداد 1394 ساعت 16:36 توسط m...:

کاش می شد که به انگشت نخی می بستیم

 

تا فراموش نگردد که هنوز انسانیم!!!

 

کاش در باور هر روزه مان

 

جای تردید نمایان می شد

 

و سوالی که چرا سنگ شدیم

 

و چرا خاطر دریایی مان خشکیده ست؟

 

کاش می شد که شعار

 

جای خود را به شعوری می داد

 

تا چراغی گردد دست اندیشه مان

 

کاش می شد که کمی آینه پیدا می شد

 

تا ببینیم در آن صورت خسته این انسان را

 

شبح تار امانت داران

 

کاش پیدا می شد

 

 

✘ادامهـ مطلبـ✘
♥ نوشته شده در جمعه 23 مرداد 1394 ساعت 16:34 توسط m...:

یه لحظه گوش کن خـــــــــــدا...

 

جـــــــــــدی میگـــــــــــــم....

 

نه بچـــــــــه بازیه نه ادا و اطــــــــــوار....

 

تو این دنــــــیا،حال خیلــــــــــی ها خـــــوب نیست....

 

خدا جون یه دســــــــــتی به زندگیشــــــــــون بکش....

 

الهی آمیــــــــــــن

 

 

 

✘ادامهـ مطلبـ✘
♥ نوشته شده در پنج شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 20:15 توسط m...:

دلم میخواهد...

دلم یک کوچه می خواهد...

بی بن بست...

وبارانی نم نم...
ویک خدا...
که کمی باهم راه برویم...
همین!!!
دلم کفش نمیخواهد...
پاپوشی از چمن میخواهد...
دلم باران میخواهد...
دلم هیاهو نمی خواهد...

می خواهد اندکی با سکوت و نسیم و باران قدم بزند..

 

✘ادامهـ مطلبـ✘
♥ نوشته شده در چهار شنبه 21 مرداد 1394 ساعت 20:38 توسط m...:

هر چقدر هم که فرشته باشی...

هر چقدر هم که فرشته باشی گاهی

وقتها لازم است با صدای بلند به

تمام زندگی بگویی

به جهنم

 

✘ادامهـ مطلبـ✘
♥ نوشته شده در چهار شنبه 21 مرداد 1394 ساعت 16:49 توسط m...:

سکوت طولانی

سکوت طولانی مفهوم رضایت نیست!!!

آغاز ناباورانه یک پایان است...

 

✘ادامهـ مطلبـ✘
♥ نوشته شده در چهار شنبه 21 مرداد 1394 ساعت 16:48 توسط m...:

کهنه...

خــودَم قَبـــول دارم کـــهنه شـــده ام

آنـــقدر کــهنه کــه می شــوَد

رویِ گَرد و خـــاک تَنـــَم یــادگــاری نــوشت

�بنویس و برو� !!!!

 

✘ادامهـ مطلبـ✘
♥ نوشته شده در چهار شنبه 21 مرداد 1394 ساعت 16:44 توسط m...:

از خدا پرسیدم...

♥ نوشته شده در دو شنبه 19 مرداد 1394 ساعت 19:9 توسط m...:

احترام

کلفتی صدای خود را به رخ مادری که چگونه  صحبت کردن را

 

به شما اموخته است نکشید...

 

امام علی (ع)

 

✘ادامهـ مطلبـ✘
♥ نوشته شده در دو شنبه 19 مرداد 1394 ساعت 19:0 توسط m...:

♥ نوشته شده در دو شنبه 19 مرداد 1394 ساعت 14:36 توسط m...:

یکی از نوکرا و ذاکرای ارباب میگفت: دو ماه پیش خواهرم کربلا بود تو صحن حضرت عباس ع بودیم مداح داشت روضه میخوند یه وقت دیدیم یه پیرمردی اومد از یقه اون مداح گرفت کشید پایبن گفت :
عباس دروغ میگه …
عباس دروغ میگه …
مداح آرومش کرد گفت :
چی شده پیر مرد گفت :
من بعد ۲۵ سال بچه دار شدم الان که ۱۹ سالشه رفته تو کما با خودم گفتم :
درمون دردش عباسه !!!
از اصفهان اومدم کربلا ؛؛؛ امروز زنگ زدن بهم گفتن : بچت مرده…!!!
دروغ میگن که عباس حاجت میده !!!!!!
خواهرش میگفت :
مجلس بهم ریخت …!!!
فرداش تو صحن حضرت عباس بودیم دیدیم پیرمرده پا برهنه اومد …!!!
با خودموون گفتیم الان مداح و میزنه دوباره…!!!
دیدیم اومد جلو چهار پایه که مداح روش واساده بود دستشو گرفت گفت :
بیا بغل ضریح بخون همه کسایی که دیروز بودنم باشن…!!!
میخوام بگم غلط کردم…!!!
(گریه میکرد و میگفت)
خواهرم میگه همه رفتیم مداح گفت :
حاجی چی شده …؟؟؟
پیر مرده گفت :
خانومم زنگ زد گفته : چون نمیذارن زنا تو غسال خونه برن ؛؛؛ التماس کردم گفتم :
یک بار بچمو تو سرد خوونه ببینم…
مادرش میگه :
همین که کشو رو کشیدن بیرون دیدیم رو نایلون بخار نشسته س
سریع آوردنش بیرون و بهش شوک دادن…!!!
خلاصه پسرم به هوش اومده و شفا گرفته…!!!
میگن تا به خودش اومده پرسیده بابام کجاست…؟؟؟
مادرش بهش گفته :
پدرت کربلاست…!!!
پسرش میگه : وقتی تو کما بودم و دیگه دل کنده بودم از زندگی یه دفعه یه آقای قد بلندی اومد صدام زد و گفت :
پاشو برو به بابات بگو آبروی من یکبار تو صحرای کربلا رفته بود….
چرا دوباره تو آبرومو بردی ؟؟
پاشو برو به بابات بگو عباس دروغ نمیگه !!!
عباس دروغگو نیست…!!!
بلیط کربلا تونو از دست حضرت عباس بگیرید

 

“اَ لسَّلٰامُ عَلَیْکََ یٰا اَبَا الْفَضْلِ الْعَبٰاس”

 

✘ادامهـ مطلبـ✘
♥ نوشته شده در شنبه 17 مرداد 1394 ساعت 12:49 توسط m...:

دلـتــــــــــ کـــــــه گرفتــــــــ

 


دلت که گرفت دیگر منت زمین را نکش

 


راه آسمان باز است پر بکش

 


او همیشه آغوشش باز است

 


نگفته تو را می خواند

 

اگر هیچکس نیست خدا که هست

 

✘ادامهـ مطلبـ✘
♥ نوشته شده در شنبه 17 مرداد 1394 ساعت 12:26 توسط m...:

♥ نوشته شده در جمعه 16 مرداد 1394 ساعت 13:51 توسط m...:

تنهایی

هی!

کافه چی ...

میزهایت را تک نفره کن!

مگر نمیبینی، همه تنهاییم ...

 

✘ادامهـ مطلبـ✘
♥ نوشته شده در دو شنبه 22 تير 1394 ساعت 21:55 توسط m...:

ببخشید جهنـــــم دربست؟ …

ببخشید جهنـــــم دربست؟ …

نگاه هایمان  ” هــــرزه ”

آغوش هایمان ” هـــوس ”

قول هایمان  ”بی اعتبار ”

حرفــــــ هایمان ” ناخالص ”

عشــــق هایمان ”پوشالی”

محبتـــــــ هایمان ” قلابی”

خوبی هایمان  ” تظاهـــــر ”

دیدارهایمان ”تفاخـــــــر”

صورتها  “پررنگــــــــ “

سیرتها  “بیرنگــــــــ”

شعار بدون  ”عمـل”

قضاوتـــ بدون ”عدل”

در کدام نقطه از انسانیتــــ ایستاده ایم!!!

 

✘ادامهـ مطلبـ✘
♥ نوشته شده در یک شنبه 21 تير 1394 ساعت 22:16 توسط m...:

جاده ی موفقیت

جاده ی موفقیت سر راست نیست

پیچی وجود دارد به نام شکست

دور برگردانی به نام سردرگمی

سرعت گیر هایی به نام دوستان

چراغ قرمز هایی به نام دشمنان

چراغ احتیاط هایی به نام خانواده

تایر های پنچری خواهید داشت به نام شغل

اما اگر یدکی به نام عزم داشته باشید

موتوری به نام استقامت

و راننده ای به نام خدا

به جایی خواهید رسید که موفقیت نام دارد.

 

✘ادامهـ مطلبـ✘
♥ نوشته شده در یک شنبه 21 تير 1394 ساعت 22:5 توسط m...:

نگران

دوست بزرگوارم 

نگران فردایت نباش!

ما اولین بار است بندگی می كنیم...

اما او قرن هاست، خدایی می كند...!!!

 

✘ادامهـ مطلبـ✘
♥ نوشته شده در یک شنبه 21 تير 1394 ساعت 21:55 توسط m...:

تلنگر..

♥ نوشته شده در یک شنبه 21 تير 1394 ساعت 16:52 توسط m...:

!

روزے مجنون از میان سجادہ مرد نمازگزارے عبور ڪرد .


مرد گفت: هے !


مگر نمے بینے ڪـہ با معشوق خود راز و نیاز میڪنم ؟


مجنون گفت: من ڪـہ عاشق لیلے هستم تو را ندیدم


تو ڪـہ عاشق خداے لیلے هستے چگونـہ مرا دیدے ؟!

 

✘ادامهـ مطلبـ✘
♥ نوشته شده در یک شنبه 21 تير 1394 ساعت 15:22 توسط m...:

چـــــ ــــرا؟؟

چرا ما همیشه سر نماز خوابمون میاد؟

ولی تا ساعت سه شب برای دیدن یک فیلم بیداریم؟

چرا هر وقت می خواهیم قرآن بخونیم خیلی خسته ایم؟

اما برای خوندن کتابهای دیگه همیشه سرحالیم؟

چرا اینکه یک پیام در مورد خدا رو رد کنیم انقدر راحته؟

ولی پیام های بیهوده رو به راحتی انتقال می دیم؟



چرا تعداد کسانی که خدا رو عبادت می کنند هر روز کمتر و کمتر میشه؟

اما تعداد بار ها و کلوب ها رو به افزایشه؟ یعنی ارتباط با خداوند انقدر سخته !!!!!!؟؟؟

در موردش فکر کنید. این پیام رو به دوستانتون هم بفرستید.

99%شمااین پیام رونمیفرستید!!

خدافرمودند:اگرمن رادرمقابل دوستانتان ردكنید,,,

من هم شمارادرقیامت ردخواهم كرد!

این پیام ارزش فرستادن داره

,,,, شایدفقط یه نفر به فكر فرو رفت !!!!!!!

حکایت ما و خدا

 

✘ادامهـ مطلبـ✘
♥ نوشته شده در دو شنبه 15 تير 1394 ساعت 14:1 توسط m...:

به سلامتی خودم..

یــه وقتــایــی هســت کــه بایــد لــم بــدی یــه گــوشــه

جــریــان زنــدگــیت رو فقــط مــرور کنــی

بعــدشــم بگــی :

بــه سلــامتــی خــودم کــه اینقــدر تحمــل دارم..

 

✘ادامهـ مطلبـ✘
♥ نوشته شده در شنبه 13 تير 1394 ساعت 18:28 توسط m...:

...!

ﺍﮔــﺮ ﺍﻓـﺘـﺨـﺎﺭﺕ ﺩﻝ ﺷـﮑـﺴـﺘـﻦ ﺍﺳـﺖ!

ﺑـﻪ ﻋـﺰﯾـﺰﺍﻧـﺖ ﺑـﮕـﻮ ﺍﺳـﭙـﻨـﺪ ﺩﻭﺩ ﮐـﻨـﻨـﺪ ...

ﺍﯾـﻦ ﺑـﺎﺭ ﺍﻓـﺘـﺨـﺎﺭﮐـﻪ ﻧـﻪ ...

ﺣـﻤـﺎﺳـﻪ ﺁﻓـﺮﯾـﺪﯼ...!!!!

 

✘ادامهـ مطلبـ✘
♥ نوشته شده در شنبه 13 تير 1394 ساعت 18:26 توسط m...:

کبریت نمیخادکه...

آتش زدن به یک “سرنوشت”

کبریت نمی خواهد که !!

پـــا” می خواهد …

که لگد بزنی به همه دارایی یک نفر

و …

بـــــــــروی .. !!

 

✘ادامهـ مطلبـ✘
♥ نوشته شده در شنبه 13 تير 1394 ساعت 18:24 توسط m...:

چقدر دیر

چقدر دیر میفهمیم

 که زندگی

همین روزهاییست که منتظر گذشتنش هستیم

 

✘ادامهـ مطلبـ✘
♥ نوشته شده در جمعه 12 تير 1394 ساعت 22:46 توسط m...:

خدا هست...

پشت هر کوه بلند سبزه زاری است پر از یاد خدا و در آن باغ کسی میخواند:

که خدا هست،دگر غصه چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

✘ادامهـ مطلبـ✘
♥ نوشته شده در جمعه 12 تير 1394 ساعت 22:41 توسط m...:

می شود باران ببارد؟

می شود باران ببارد؟

همین امشب!

قول می دهم فقط

قطره های پاکش را بغل کنم!

و بی هیچ اشکی

دستهایش را بگیرم

قول می دهم

فقط بویش را حس کنم!

اصلا اگر ببارد

فقط از پشت پنجره نگاهش می کنم

قول می دهم برایش شعر نگویم

فقط... می شود؟

امشب.... ؟

خدایا

دلم به اندازه تمام روزهای بارانی تنگ است

 

✘ادامهـ مطلبـ✘
♥ نوشته شده در جمعه 12 تير 1394 ساعت 22:13 توسط m...:

خـدآی سکوتــ

این روزهـآ دلـــم اصـرآر دآرد فریـآد بـزنـــد ؛ امـآ ...

مـــن جلــوی دهـآنـش رآ می گیـرم ،

وقتـی می دآنـم کسی

تمـآیلی بــ ـه شنیـدن صـدآیـش نـدارد !!

این روزهـآ مـن ... خـدآی سکوتـــ شدهـ ام ؛

خفقـآن گرفتــ ه ام تــا آرامـش اهـآلـی دنیـا ،

خطـ خطــی نشــود !!!

 

✘ادامهـ مطلبـ✘
♥ نوشته شده در جمعه 12 تير 1394 ساعت 22:6 توسط m...:

آلبوґ ڪـ♥ـودڪـے ھا...

بزرگ ڪہ مے شوے ،
غصـہ هایت زودتر از خوבت قـב مے کشنـב؛
دردهایت نیز... !
غاقل از آنڪہ
لبخنـ:)ــבھایت را
در آلبوґ ڪـ♥ـودڪـے ھایت جا گذاشتے!

 

✘ادامهـ مطلبـ✘
♥ نوشته شده در جمعه 12 تير 1394 ساعت 22:2 توسط m...:

از یــڪ جــــایــے بــﮧ بــعـــد. . .

از یــڪ جــــایــے بــﮧ بــعـــد. . .
حــال ِ آدمـها בیگـر خــوب نمے شـود
فــَقـــط بــَـرای جــلـــوگیـــــری از
بـُـروز ســوء تــَفـــاهـُـم
لـَبخـَنـــ:)ـב مے زنـنـــــב . . .


 

✘ادامهـ مطلبـ✘
♥ نوشته شده در جمعه 12 تير 1394 ساعت 22:0 توسط m...:

چـرخ دنـده هـاﮮ ِ زنـدگــــے

ایــــــــטּ روزهـــــــا . . .
نـبـضـم ڪـُـنـב مـﮯزنـב
قـلـبـم تـیـر مـیڪشـב
בارم صـداے خـُرد شـدטּ ِ
" احـسـاسـم " را
لا بـﮧ لاے چـرخ دنـده هـاﮮ ِ
زنـدگــــے مـیــشـنَـوم . . .

 

✘ادامهـ مطلبـ✘
♥ نوشته شده در جمعه 12 تير 1394 ساعت 21:59 توسط m...:

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد

Design By : Bia2skin.ir